داستان عاشقــ♥ـانـه

شعر های عاشقـــــــ♥ـــــانــه

تاریکی محــــــــــض

  روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.

 

دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.

 

دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.

 

زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست... و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

 


ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.

 

زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟

پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.

چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.

 

مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟

 

پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.


مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟

 

مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.

 

پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟

 

پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟

 

کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

 

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.


قالب یاسی بلاگhttp://alinl.blogfa.com/post-11.aspx http://xx-lover-xx.blogfa.com http://bahar-20.com/ http://ph03.javanblog.ir/

شهرهای عاشقانه

http://pooya240.loxblog.com/ ای عاشقـــ♥ـونـه ●•·" href="http://all-girls.blogfa.com/" target=_blank> http://www.niloblog.com/allup/ http://melaykat.blogfa.com/# http://difficult-changes.blogfa.com/ http://zohreh77.blogfa.com/ http://eshgheavaleman20.blogfa.com/ http://oghab2.blogfa.com/ http://lovepedram.persianblog.ir/ http://tanhaaye-tanha.blogfa.com/ http://dustaneavini.blogfa.com http://aylin-abtin.blogfa.com http://shayad1rozi.blogfa.com/ <-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

ادامه مطلب
[ چهار شنبه 15 آبان 1392 ] [ 11:29 ] [ amin_051 ] [ ]

درباره وبلاگ

بهترین سایــــــــــــت ایرونی 'گلســـــــــــــــــا چـــــــــــــت کلیــــــــــــــد کـــــــــن

سپهر

๑♥๑♥๑♥๑♥๑♥๑♥๑ براے مطالبـﮯ کہ בاخل פبمـ میزارمـ♥๑ از کسـﮯ اجازه نمیگیرمـ ...♥๑ مطالبمـ نہ مخاطب خاص בاره♥๑ نہ مـפضـפع خاصـﮯ...!♥๑ اگه نظر کسـﮯ تاییـב نشـב ...♥๑ حتما בلیل خاصـﮯ בاره.♥๑ حوصله آבماے رو مخ نـבارم!♥๑ لطف کنیـב...♥๑ اگہ از سیستمم خوشتون نمیاב...♥๑ یابانوشته هام حال نمـﮯ کنین ...♥๑ פبلاگو ببنـבیـב!♥๑ اومدے اینجا اگہ خـפنـבے♥๑ בستت בرב نکنہ...♥๑ شرمنـבه کرבے !♥๑ اگر هم نظـر בاבے בمــ ـت گرم!!!♥๑ اما نظر خصوصے פ چرنـבپرنـב نزاریـב♥๑ چـפטּ نخونـבه حذفش میکنم!!♥๑ تنهایی من از اونجایی شروع شد که ، میان این همه " بود " منتظر یکی بودم که "نبود "... ---------------------------- آدمـ هـا کـه /عـوض/ مي شونـد ... از \سـلام\ و \شـب بـخيـر\ گـفتـنشان مـي شود ايـن را فـهميـد! از \حـرف هـا\ و \نـگاه هـا\ از گـودال هـاي ِ عـميـقي کـه بيـن ِ تــو و خـودشان مي کـَـنـند و تـويـش را پُــر از دليـل مـي کُنـند ... ------------------- موضوع مطالب معمولا با یه روال خاصی جلو میره. اما واسه تنوع گاهی موضوع های دیگه ایم تو مطالبم هست!!! هرکی اگه دوس داشت نظر بده.... دوسم نداشت نذاره!! تعداد نظرات زیاد برام مهم نیس!! اینکه خونده بشه بیشتر ارزش داره برام!!!!! در مورد خودمم تقریبا یه مختصر تو profle هست. ----------------------------- چِقَـــدر دِلــَـــم مــے خواهـــَــــد نامِـﮧ بِنِويسَم کاغَذ و پاکَتــــ هــَــــم هَســــت و يـِک عالَمـِﮧ حـــَـــرف! کاشــــ ، کَســے ، جايــے ، مُنتَظِرَم بــــود... _____________________ تنهایی مال آدمهای پاک است ، فاحشه ها هیچگاه تنها نمیمانند ... __ _ ___ _ _ _ _ ___ ____ __ _ هنگامی که زندگی خیلی سخت شد، یادت باشه که دریای آروم، ناخدای قهرمان نمی‌سازه. ____________________________ آدما تنها که نباشن ، می رن … تنها که می شن ، برمی گردن … وقتی که برگشتن تنها لایق یک جملن : “هِـــــــــــــــــررررری” _________ ___ ___________ ___ بــه بـــــودن هـــا ، دیـــر عـــادت کن ! و بــه نبــودن هـا ، زود ..! آدم هــا ،نـبودن را بهـتر بلـدنـــد !! ________________________ درخـــتان به مــن آمــوختـند: پـایبـــندی هــر کس بـه انــدازه ی ریشــه ی اوســـت. بـه هـــر درختـــی نمــی تـوان تـکــــــیه کـــــرد !!! __________________________ تنهاییم را به گردن هیچکس نمی اندازم گردن هیچکس تاب این همه سنگینی را ندارد ! ____ _________________ ____ _____ می‌ترسی ــ به تو بگویم ــ تو از زندگی می‌ترسی از مرگ بیش از زندگی از عشق بیش از هر دو می‌ترسی. به تاریکی نگاه می‌کنی از وحشت می‌لرزی و مرا در کنارِ خود از یاد می‌بری. ^^^^^^^^^^^ تمام می شود تمام ناگفته های من فقط چند نقطه چین باقی می ماند تا حرف های سادگی هایم را دوباره تکرار کنی ~~~~~~~~~~ اونیکه یکــــــــ بار تنهاتـــــ گذاشته بازم تنهاتـــــــ میزاره اونیکه یکــــــــ بار بهتــــــ خیانتـــــ کرده بازم خیانتـــــ می کنه اونیکه یکــــــــ بار رفیق نیمه راه شده بازم وسط راه رهاتـــــ می کنه اونیکه رفته دیگه رفته درو به روش ببنــــــد و نزار با زندگیتــــــــ بازی کنه دیگه هیچ وقتـــــــــ بهش اعتماد نکن هیچ وقتــــــِـــــ هیچ وقتـــــِـــــــ هیچ وقتــــــــــــــــ ------------------ درون من کسی ست.... که..! مرا نابود می خواهد! عاشق رفتن است و تباهی... سیگار میکشد.... و..!!! شراب می نوشد.... او... از میان تمام بودنی ها... "نبودن" را , برگزیده! ---------------------------- من عاشق اون دیالگم که پدر ژپتو به پینوکیو میگه:
 پینوکیو!
چوبی بمان...! 
آدمها سنگی اند دنیایشان قشنگ نیست...! ------------------------------ باران که بند بیاید تازه خاطره شروع می کند به چکه کردن ! . . . باران نبار ؛ من نه چتر دارم نه یار … . . . . تلنگر کوچکی است باران ، وقتی فراموش می کنیم آسمان کجاست !!! . . . . زیر چتر مهربانیت مرا پناه میدهی ؟ بارانی ام امشب … . . . این هوای خوب بارانی ، حال خوب می خواهد … ولی حیف ! . . . . عصر جمعه دلگیر تر میشود وقتی باران باشد و تو نه ! . . . آهای تو …توی این روزهای بارونی فکری به حال جای خالیت کردی ؟؟؟ . . . . چتر نمی‌خواهد هوای بارانی ، تو را می‌خواهد !!! . . . دلم باران میخواهد و چتری خراب و خیابانی که هیچگاه به خانه ی تو نرسد … . . . . زمانی شعر می گفتم برای غربت باران...ولی حالا خودم تنهاترم ، تنهاتر از باران . . . . من با تو زیر باران نرفته ام اما باران که میبارد دلم برایت تنگ میشود … פ בر آخــــر!♥๑ ازهرچہ میترسیـבم سرم آمـב♥๑ ازچـیز בیـگہ اے نمیترسم!♥๑ ๑♥๑♥๑♥๑♥๑♥๑♥๑♥๑♥๑
نويسندگان
آخرين مطالب
"><-PostTitle->
پيوندهای روزانه
برچسب‌ ها
طراحی
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->
<-BlogAndPostTitle->

<-BlogTitle->

<-BlogDescription->

<-PostTitle->

<-PostContent->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 15 آبان 1392 ] [ 11:29 ] [ amin_051 ] [ ]


 

بازی آنلاین


کد بارش ستاره

align="center">❥Black Death❥ ̶

mqaeujmesnx7l1yv1k2m.jpg 3c7v58nvoknnx72cgqs.jpg

صفحات پاپ آپ

سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
سوسا وب تولز -ابزار وبلاگ
آویـــــــــــــــــــــــــــــــــن چــــت کلیــد کــن

[ طراح قالب: بهنام | Theme By behnam.com | rss ]